عاقل اصحاب الجنه (قرآن)در ميان اصحاب الجنه فرد عاقلی وجود داشت که از سویی صاحبان باغ سوخته را به تسبیح و توحید خداوند تشويق، و آنها را بهخاطر ترك تسبيح و شركورزى سرزنش میکرد. ۱ - وجود انسان عاقلدر ميان اصحاب الجنه فردى عاقل و معتدل وجود داشت: • «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ؛ ما آنها را آزموديم، همانگونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کرديم، هنگامى که سوگند ياد کردند که ميوههاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند». • «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ؛ يکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمىگوييد»؟! ۱.۱ - بیان آیاتدر تفسیر نمونه آمده: (در این میان یکى از آنها که از همه عاقلتر بود، گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمىگویید)): (قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون). نگفتم خدا را به عظمت یاد کنید، و از مخالفت او بپرهیزید، شکر نعمت او را بهجا آورید، و نیازمندان را از اموال خود بهرهمند سازید؟ ولى شما گوش نکردید، و به روزگار سیاه افتادید! از این آیه استفاده مىشود که در میان آنها فرد مؤمنى بود که آنها را از بخل و حرص نهى مىکرد، و چون در اقلیت بود، کسى گوش به حرفش نمىداد؛ اما پس از این حادثه دردناک، زبان او گشوده شد، و منطقش تیزتر و برندهتر گشت، و آنها را زیر رگبار ملامت و سرزنش گرفت. و اما تسبیح آنها قبل از اعتراف به گناه ممکن است از این جهت باشد که مىخواهند (خدا) را در مورد این بلاى عظیمى که بر باغشان فرود آمد و نابودش کرد از هرگونه ظلم و ستمى منزه شمرند، و بگویند خداوندا! این ما بودیم که بر خود و دیگران ستم کردیم و مستحق چنین عذاب دردناکى شدیم؛ اما کار تو عین عدالت و حکمت بود. ۲ - تشويق به تسبيح و توحيد خدااصحاب الجنه به تسبيح و توحيد خداوند، از سوى فرد عاقل ترغيب و تشویق شدند: • «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ؛ ما آنها را آزموديم، همانگونه که «صاحبان باغ» را آزمايش کرديم، هنگامى که سوگند ياد کردند که ميوههاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند». • «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ؛ يکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمىگوييد»؟! ۲.۱ - مراد از «لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»تعبیر به (لو لا تسبحون) (چرا تسبیح خدا نمىگویید؟) از این جهت است که ریشه همه اعمال نیک ایمان و معرفة الله و تسبیح و تنزیه خداست. بعضى نیز تسبیح را در اینجا به معنى شکر نعمت کردهاند که لازمه آن بهرهمند ساختن محرومان است؛ ولى این دو تفسیر منافاتى با هم ندارد، و در مفهوم آیه جمع است. ۳ - سرزنش بهخاطر ترك تسبيحاصحاب الجنه از سوى فرد خردمند بهخاطر ترك تسبيح و شركورزى سرزنش شدند: • «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ؛ ما آنها را آزموديم، همانگونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کرديم، هنگامى که سوگند ياد کردند که ميوههاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند». • «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ؛ يکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمىگوييد»؟! ۳.۱ - تفسیر آیه مذکور(قال اوسطهم)، آن که از سایرین میانهروتر و معتدلتر بود؛ چون او همواره مردم خود را به حق یادآورى مىکرد؛ هر چند که در مقام عمل از آنان پیروى مىنمود بعضى از مفسرین گفتهاند: منظور از اوسط کسى است که سن و سال متوسطى داشته. لیکن این حرف درست نیست - (الم اقل لکم) آیا به شما نگفتم - معلوم مىشود قبلا به آنان نصیحت کرده بود، و اگر قرآن کریم آن را نقل نکرده، براى این بود که جمله مورد بحث به خواننده مىفهمانید که چنین نصیحتى قبلا شده بوده، دیگر احتیاج به ذکر آن نبود - (لو لا تسبحون)، چرا تسبیح خدا نمىگویید، و او را از داشتن شریکها منزه نمىدارید؟ و چرا بر قدرت خود و سایر اسباب ظاهرى اعتماد مىکنید و سوگند مىخورید، که حتما فردا میوهها را مىچینیم، و ان شاء اللّه نمىگویید و خدا را به کلى از دخالت و سببیت و تأثیر معزول مىکنید و همه تأثیرها را به خود و سایر اسباب ظاهرى منسوب مىکنید؟ این همان شرک است، که شما را از ارتکابش زنهار دادم. بعضى گفتهاند: منظورشان از تسبیح خدا یاد خدا و توبه به درگاه او بوده؛ چون گناهى از ایشان سر زده بود، و آن این بود که نیت کردند مسکینان را از میوههاى چیده شده محروم سازند، وجه بد نیست البته در صورتى که منظور از استثنای کنار گذاشتن سهمى از میوه براى فقرا باشد. ۴ - پانویس۵ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۱۳، برگرفته از مقاله «عاقل اصحاب الجنة». ردههای این صفحه : اصحاب الجنه | موضوعات قرآنی
|